روزمرگی

ساخت وبلاگ
روز طولانی بود!!

صبح باید برم دانشگاه، در حالی که هیچ کدوم از کارامو انجام ندادم،حالم از خودم بهم میخوره! صبح خونه ی خاله بودم،نمیدپنم چرا اینقدر امید داشتم که مرد خاکستری رو ببینم،شاید توی خیابون،شاید خونه ی عمو (ا) نمیدونم چه مرگم بود!!! و البته که ندیدمش،از بعد از عروسی خواهرش ندیدمش،دیگه توی گروه هم فعالیت نمیکنه،اخرین پستی که گذاشت،دو روز قبل از محرم بود الان پنجم محرمه،یعنی هفت روز!!!!! شانس منه دیگه چه میشه کرد!  

کلی کار انجام نداده دارم و در کمال ناباوری، یه داستان جدید هم شروع کردم، این سومین داستان رسمی و البته هفتمین داستان غیر رسمی منه!!!هفت عدد قدرتمنده مگه نه؟؟؟این داستان هم از دید یه نفر دیگه از خاندان مایلزه، یه دختر نیمه اسپانیایی نیمه انگلیسی به اسم فلیشیانا. فلیشیانا در زبان اسپانیایی یعنی خوش شانس، البته معنی دیگه ای هم داره،خوشحال. خب،چیزی که درباره ی فلیشیانا وجود داره اینه که اون تایمی برای زندگی نداره،فلیشیانا، سرطان خون از نوع CLMداره و طبق گزارشای دکتر،اون بین 4تا9ماه بیشتر زنده نمیمونه و خب،من میخوام همه ی این چند ماه اخر زندگیش رو بنویسم... فکر کنم ارزش خوندن داشته باشه!!! باید با فلیشیانا حرف بزنم،باید دستشو بگیرم باید دلداریش بدم اما نمیدونم،براش معجزه میشه تا خوب شه یا یه پایان غمگین خواهد داشت؟؟؟ 

جدیدا زیاد درباره ی شخصیت داستانام مینویسم... همیشه همینه،وقتی همه ولم میکنن و تنها میمونم،این شخصیت کتابا و داستانا هستن که نجاتم میدن...از دارن باید گرفت تا میرا...همه قهرمانن،اما من چی؟ نمیدونم... شب خوش.  

کوک های ناتمام من...
ما را در سایت کوک های ناتمام من دنبال می کنید

برچسب : روزمرگی,روزمرگی به انگلیسی,روزمرگی یا روزمرگی,روزمرگی های من,روزمرگی ها,روزمرگی کیوسک,روزمرگی های یک زن,روزمرگی چیست,روزمرگی های یک رزیدنت جراحی,روزمرگی در زندگی زناشویی, نویسنده : margarethaso بازدید : 153 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 21:53