کوک های ناتمام من

متن مرتبط با «روزمرگی یا روزمرگی» در سایت کوک های ناتمام من نوشته شده است

سفر با دوستا و از همین ژانگولر بازیا

  • اون روزی که داشتم از رفتن به خونه ی مادر بزرگه غر میزدم هرگز به ذهنم نمیرسید که کمتر از سه ماه دیگه قسمتی از ارزو و رویام بر اورده شه!قرار صحرا ی ورزنه نبود.قرار اصلا یه سفربود که یه وری بریم با اکیپ , ...ادامه مطلب

  • بنویسیم؟ یا به سکوت ادامه بدیم؟

  • این روزا، دلم میخواد بنویسم ولی وقتی قلم به دست میگیرم دنیا از حرکت می ایسته،انگار نفس حبس میکنه و با خودش میگه این دختره باز شروع کرد به مزخرف بافتن! و بعد دیگه نمیتونم چیزی بنویسم وگرنه باید خیلی قب, ...ادامه مطلب

  • بارون میاد جر جر

  • حیف وبلاگ بارون کلمه به این خوف و خفنی نیست که زیرش غمگین باشم؟ حیف نیست که نیستی تا باهام  گود گرلز از 5 SOS رو گوش کنیم و دیوونه بازی در بیاریم و بخندیم؟! اصلا واقعا نباید الان میبودی و باهم نصف شبی میرفتیم و , ...ادامه مطلب

  • افسرده یا نا امید؟

  • این روزا بین دو احساس گیر کردم.نمیدونم نا امیدم یا افسرده!  دلم میخواد از خریدن چیزای کوچیک ذوق کنم،دلم میخواد از ته دل بخندم و مامان و بابا به دلقک بازی های منو داداشم بخندن،اونقدر که سرخ بشن و مامان تکه کلام معروفشو نثارمون کنه! حوصله ی هیچ کاری رو ندارم،حوصله ی خیلیا رو هم ندارم!حتی حوصله ی کتاب های عاشقانه و پر فروش رو هم ندارم! فقط دلم میخواد هری پاتر بخونم! این یعنی حال دلم خوب نیس،این یعنی فرار از جهان واقعیت!! نمیدونم ناراحتم از دست این کسایی که هستن و بودنشون درده،یا ناامیدم از اومدنه ادمایی که نیستن و بودنشون ارزوهه!         پ.ن:دلم مشهد میخواد.این سری دلم نمیخواد هیچ دعایی بکنم،این ,افسرده,امید؟ ...ادامه مطلب

  • خواب،رویا،واقعیت

  • کنار ویل روی صندلی نشسته ام، همون لبخند تیز رو تحویلم میده،مطمئنم اگه به پوستش دست بزنم از نرمی فرو میره و اب میشه و میریزه زمین! نمیدونم کجام،فقط دورمون درخته و درخت و نور خورشید که همه چیز رو سبز سبز نشون میده، ویل میگه که برام سورپرایز داره و بعد یهو سر از یه باغ درمیاریم، با کلی درخت میوه و میز , ...ادامه مطلب

  • روزمرگی

  • روز طولانی بود!! صبح باید برم دانشگاه، در حالی که هیچ کدوم از کارامو انجام ندادم،حالم از خودم بهم میخوره! صبح خونه ی خاله بودم،نمیدپنم چرا اینقدر امید داشتم که مرد خاکستری رو ببینم،شاید توی خیابون،شاید خونه ی عمو (ا) نمیدونم چه مرگم بود!!! و البته که ندیدمش،از بعد از عروسی خواهرش ندیدمش،دیگه توی گروه هم فعالیت نمیکنه،اخرین پستی که گذاشت،دو روز قبل از محرم بود الان پنجم محرمه،یعنی هفت روز!!!!! شانس منه دیگه چه میشه کرد!   کلی کار انجام نداده دارم و در کمال ناباوری، یه داستان جدید هم شروع کردم، این سومین داستان رسمی و البته هفتمین داستان غیر رسمی منه!!!هفت,روزمرگی,روزمرگی به انگلیسی,روزمرگی یا روزمرگی,روزمرگی های من,روزمرگی ها,روزمرگی کیوسک,روزمرگی های یک زن,روزمرگی چیست,روزمرگی های یک رزیدنت جراحی,روزمرگی در زندگی زناشویی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها