به وقت اول پاییز

ساخت وبلاگ

پاییز امسال هم بلخره رسید.امسال انچنان که باید و شاید منتظرش نبودم.البته نه این که اصلا ذوقی براش نداشته باشم. دیوارا رو به رنگ سابقم در اوردم...آبیه آبی. حالا اتاق قابل تحمل تره.هر چقدر که فکر میکنم میبینم زرد رنگ من نیست. من نمیتونم مثل یه ادم زرد پر انرژی باشم. ولی بلدم مثل موج های دریا هی در اوج و فرود و خروش باشم. که یه روز خوشحال باشم و یه روز اجازه بدم غم مثل ابی روان از سر و روی زندگی بیاد و بگذره و خیلی روز هام خنثی باشم.خاکستریه خاکستری.

امروز کله صبحی خوابم نمیبرد. داشتم تو ذهنم اسمون ریسمون برای پادکستم میبافتم و حتی یه کلمه از فکرام یادم نمونده که بخوام ثبتش کنم. دلم میخواد هر چه زودتر پادکست رو جدی، عین ادمیزاد استارت بزنم. نه اینقدر پخش و پلا و عشقی.بلکه کاملا جدی و با برنامه . فعلا منتظرم اما خودمم نمیدونم منتظر چی. بیشتر از هر چیزی دلم میخواد دانشگاه عین ادمیزاد باز شه و بریم سرکلاس و عین ادم بپیچیم و بریم برا خودمون پارک لاله و ددی لانگ لگ باز بره بالا منبر و کلاس تنظیم خانواده تشکیل بده و همه منحرف باشیم و با تک تک حرفا کلی مسخره بازی در بیاریم و گاهی جدی حرف بزنیم و گور بابای دنیا گویان و فارغ از هر دغدغه ای سعی کنیم دلیل حال خوب هم دیگه باشیم.

دارم روز به روز به 22 سالگی نزدیکتر میشم و درسته که دو تا کار از برنامه رو کلا بوسیدم گذاشتم کنار اما تمام کارای دیگه رو، حتی بیشتر از اون چیزی که باید انجام دادم.حتی اون اتفاقی که دلم میخواست هم افتاد.یه عالمه تغییر کردم و مهر تایید این تغییرات شد تتوی پروانه ای که در حال تغییر شکله به روی ساعد دستم. خب. همه ی کارای 21 سالگی انجام شدن و منتظرم تا 22 از راه برسه. 22 سالگی قطعا سال پر تلاشی خواهد بود. به ارزوهای مگی 11،12 ساله قول رسیدن دادم و میدونم توی روند رسیدن به این ارزو قراره کلی اتفاقات جذاب و قشنگ بیفته. انشالله که بیفته.

رو به جلو

رو به افق


کوک های ناتمام من...
ما را در سایت کوک های ناتمام من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : margarethaso بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 15 آبان 1399 ساعت: 12:56