روز های بلند تابستان!-_-

ساخت وبلاگ
بی تعارف بگم،قبلا ها، یعنی ما قبل از دوره ی دایناسورها که به اجبار میفرستادنمون مدرسه، عاشق تابستون بودم،از 20فروردین به بعد منتظر بودم که کی تابستون میشه تا بیشتر بتونم بخوابم،بعدا جمله تغییر کرد به: کی تابستون میشه تا کتابای بیشتری بخونم و بعد...و بعدی دیگه وجود نداشت!چون تابستون با همه ی ذوق و شوقش توی دوران نوجوونی باقی موند... حالا از تابستون یه گرمای کلافه کننده مونده با شب هایی که انگار عجولن،انگار قراره به یه دیت مهم برسن و زود باید برن...

حالا، تابستون که میشه دل و دماغ نوشتن ندارم،داستانام گوشه ی فایل نوشته ها خاک میخورن، لباس های لطیف پاییزی گوشه ی کمد بسته بندی شده منتظرن...من و مورچه های توی حیاط هم باهم منتظریم تا این تابستون های داغ و نچسب زودتر بگذره...من در سکون، مورچه هه هم در تلاش برای جمع کردن آذوقه ی بیشتر!

کی پاییز و زمستون و بهار بشه که جوراب وبلاگ بلند کلمه دلبرا، پراهن خوف و خفنا، کت چرم و جین و کتان ها دست از چشم انتظار بودن بردارن! دلم تنگ یه هوای یخ زمستونی شده...

کوک های ناتمام من...
ما را در سایت کوک های ناتمام من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : margarethaso بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:44