روزایی که گذشت و چیزی ننوشتم اوضاع خوبی نبود و نه ارامش درونی داشتم نه آرامش بیرونی!
الان گوش شیطون کر به ارامش خوبی رسیدم
تابستونتون چطور بود؟ برای من از خسته کننده ترینا بود،تنها کاری که کردم کتاب خوندن بود و فیلم دیدن! درحالی که برای خودم قرار گذاشته بودم کلی طراحی کنم و کلی دوخت و دوز! که فقط یکم طرح زدم و دوخت که صفر! حالاایشالله برگردیم خونه پارچه هایی که از اینجا خریدمو بدوزم و اماده شم برای شروع کلاسا!
دکوراسیون اتاق رو بهم ریختم و دوباره یه مدل دیگه چیدم!در واقع هیچ کس عین من اینقدر هر دو سه ماه یه بار اتاقشو نمیترکونه از نو بچینه!
تنها جای ولو و داغون کمد لباسامه که باید دوباره همه رو بیارم بیرون از کمد، گرد گیری کنم و دوباره بچینمشون و باید پنج شیش تا شومیز هم بدوزم!
خلاصه...دعا کنین برام، این چند وقت گذشته از لندن محبوبم و ارزوی طراح لباس خفن شدن دور شدم...الان باز دارم درباره ش رویا پردازی میکنم...و باید براش تلاش کنم،بیشتر از همه مواقع دیگه...
دوستام بهم میگن اینا فقط رویاست،فقط بلند پروازیه اما فقط جلمه ی دامبلدور رو برای خودم تکرارمیکنم :
"البته که همه ی اینا درون ذهنت اتفاق میفته، اما دلیلی نداره که واقعی نباشه،واقعی نشه"
پ.ن: بالاخره پست مربوط به طراحی لباسو نوشتم،توی نوار سمت چپ میبینیش!
نوشته شده در پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶ساعت 1:9 PM توسط مگی|
کوک های ناتمام من...برچسب : نویسنده : margarethaso بازدید : 179