رعد و برق

ساخت وبلاگ
بچه که بودم همیشه از رعد و برق میترسیدم.از این داستان بچگونه که ابرا با هم دعواشون شده و سر هم داد میزننو هم دیگه رو کتک میزنن میترسیدم.

و حالا درست زیر یکی از اون رعد و برق های ترسناک نشستم، اهنگ محبوبم رو گوش میدم وصدای بارون زمینه ی اهنگو میسازه و باد، موهای تازه بلند شده رو میکوبه به صورتم...

حال خوبیه...جاش خالی...جای سربازی که معلوم نیست اصلا کجاست!!!؟؟

امیدوارم هرجا هست بازم بخنده...بازم شاد باشه...دنیا به ادمایی شبیه اون نیاز داره...شبیه مرد خاکستری....  

نوشته شده در سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 12:46 AM توسط مگی|

کوک های ناتمام من...
ما را در سایت کوک های ناتمام من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : margarethaso بازدید : 127 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 4:05