مزخرفی به اسم زن!

ساخت وبلاگ
وقتی مامانم با شوق میاد و میگه مگی برات خواستگار اومده! تصورش اینه که من الان فشارم میفته و خوشحال میشمو از این شر و ور ها! اما حقیقت امر اینه که عصبی میشم.از این که عین یه جنس، یه کالا پشت ویترین مغازه باشم تا هر کی عشقش کشید بیادو قیمت بپرسه بدم میاد.

هیچ وقت انتخاب نکردم که مونث باشم.که اکر حق انتخاب داشتم مونث بودنو انتخاب نمیکردم.

این احساسی بودنو، این جنس پشت ویترین بودنو،این مو بلند کردنا،این روسریا و شال ها،این لاک ها،ای درد مزخرف ماهانه...اینا هیچ کدوم انتخاب من نبودن...

و حالا،تو همه ی این چیزایی که انتخاب من نبودن و بهم داده شدن،یه چیزی،یا بهتربگم، یه کسی رو انتخاب کردم که این بار انتخاب خودمه! اما بهم نمیدنش... من نمیخوام بشینمو ببینم کی برام میجنگه و این چرندیات! من دلم میخواد خودم به دست بیارم،خودم انتخاب کنم،خودم اونی باشم که اول میگه! 

اما فقط یه چیز رو میکوبن تو سرم:"تو دختری! دختر که اینقدر جلف نمیشه!"

ب...ین به طرز فکری که عامل این اشکاییه که صورتمو شستن... 

نوشته شده در سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶ساعت 12:55 AM توسط مگی|

کوک های ناتمام من...
ما را در سایت کوک های ناتمام من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : margarethaso بازدید : 154 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 4:05