کوک های ناتمام من

متن مرتبط با «ساعت25 شب» در سایت کوک های ناتمام من نوشته شده است

کسی شبیه به تو

  • + دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ | 11:31 PM | مگی در طول این زندگی بیست و سه چهار ساله‌م هیچ وقت اینقدر احساس درموندگی نکردم. نمرات ماک ضدحال بزرگی بودن و رزومه‌هایی که این ور اون ور می‌فرستم یکی بعد از اون یکی رد میشن و هفته‌ای دو سه بار دعوت می‌شم به کافه‌هایی که از پول باقی مونده توی حسابم بیشتره. دلم می‌خواد عربده بکشم و بگم که خیالت راحت شد؟ من یه شکست خورده کامل به نظر میرسم حالا میشه دست از سروی کردن دهنم برداری و یکم روی خوش زندگی رو بهم نشون بدی؟دیشب داشتم فکر می‌کردم اگر برای امسال خودم کیک تولدمو پختم قطعا روش خواهم نوشت: حرومزاده‌ها من هنوز زنده‌ام. (افکار سورئالی در سرم میچرخه) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چون که امشب خیلی خوش گذشت:)

  • سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ 12:18 AM بعد از چند روز غرق در بیحوصلگی و بداخلاقی، به همراه عمو به یه ویلای باصفا در چابکسر اومدیم. ویلایی که یه ویو به سمت کوهستان سرسبز دازه و تعدادی از پنجره‌ها هم به سمت باغجه‌ی نچندان کوچیک جلوی خونه که پر از درختان میوه و گیاهان مختلفه. ازز وقتی اومدیم همه از مزایای خونه تعریف می‌کنن و هرکسی به نحوی تصور می‌کنه که یه ویلای باصفا در شمال بخره (مثل همه‌ی وقتای که قدیما با عموم اینا میرفتم شمال)برای شام رفتیم رستورانی به دعوت شرکت عمو؛ رستورانی که به راحتی می‌تونست پرتت کنه به سال 92، 93. همون سال‌های شیرینی که تنها دغدغه‌مون نمره‌ی درس ادبیات و عربی و جغرافیا بود و مرتضی پاشایی هنوز زنده بود و می‌خوند: یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می‌نویسم و اون خوابه... همون سال‌ها که همبرگرها بزرگ، پیتزاها خوش طعم، پدرها خوشحال‌تر، و ادم‌ها سرزنده‌تر بودن. همون روزای قشنگی که خبری از گرونی شدید و سیاست‌ها مزخرف نبود و تمام, ...ادامه مطلب

  • اخرین شب جهان

  • به اخرین شب دنیا فکر کردی؟اره،قطعا توی فیلم ها دیدی که مردم سراسیمه و پریشان به این سمت و اون سمت میدوندن و همه منتظرن تا یه قهرمان بی هیچ چشم داشتی از خود گذشتگی کنه و ادم ها رو نجات بده و یه بار دیگ, ...ادامه مطلب

  • یه نفر روز و شب منظر مهمونه...

  • داره برف میاد،تقریبا 10یا 12سانت برف نشسته و من کنار پنجره ی راهروی طبقه بالا،جایی که هیچ کس پیدام نمیکنه پتو پیچ نشستم و اهنگ گلدون محسن چاووشی رو ریپیده و برف میباره و برف میباره و برف میباره...به جای اینجا بودن، به جای نوشتن این پست باید برم سراغ درسای کنکور... ولی دست و دلم به خوندن نمیره..دلم میخواد برفای توی حیاط نشسته رو بکشم یا گربه ی توی حیاط رو که داره اولین برف عمرش رو میبینه و با ترس پنجه میکوبه به برفا یا یه لیوان چایی تو هوای برفی رو بکشم...اما نمیشه...نمیدونم چه مرگمه! این همه خودمو زدم تو درو دیوار که برم شریعتی!که برم انگلستان!که برند خودمو راه بندازم و به جاش دارم چیکار میکنم؟! احمقانه ترین کار ممکن رو!-_-راستی امروز اخرین روز دانشگاه بود،با بچه ها کلی برف بازی کردیم،دعوا کردیمو اشک ریختیم،اشتی کردیم،بخشیدیم و فراموش کردیم و خندیدیم و آخرین اش رو توی اشکده ی کنار دانشگاه خوردیم و کلی شوی لباس دیدیم که هشتاد درصدش داغون بود کارا و همه چی تموم شد...تا این جای جاده ما پنجتا دوست بودیم و حالا پنج تا جاده رو به رومونه و هر کس باید به مسیر خودش ادامه بده...پنجتا دوست...رویا،فاطمه،فائزه،مهدیه،مریم...هوم....کاش دلم..باز دلم...دل بشود...اولین برف البرز مبارک و میمون نوشته شده در شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶ساعت 10:32 PM توسط مگی| Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ساعت25

  • 8دقیقه دیگه ،باز به عقب بر میگردیمو یه بار دیگه ساعت11رو تجربه میکنیم!!,ساعت25 شب,دانلود ساعت 25,رضا یزدانی ساعت 25,ساعت25 شبکه تهران,برنامه ساعت25,دانلودآلبوم ساعت25,مجری ساعت25 ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها