نمی‌خوام تا ابد زندگی کنم

ساخت وبلاگ
+ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱ | 11:22 PM | مگی

خیلی وقته که دست از درست درمون نوشتن کشیدم. دلیلش... خب، نمی‌دونم. فقط یه روز به خودم اومدم و دیدم نوشتن‌ها و تفکر کردنا رو لابه لای روزهای سخت جا گذاشتم و اون روزا اونقدر بد بودن که دلم نخواد حتی برای برداشتن این محبت و هدیه برگردم و برش دارم.

این روزا حتی خودمم نمی‌دونم دقیقا چی از جون زندگی می‌خوام. دارم راه های مختلف رو سرک می‌کشم و هر روزی رو با یه تفکر و یه نوع علاقه شروع می‌کنم و شیخ اسمش رو گذاشته فتح کردن تپه‌های تازه (آره دقیقا منظورش همونه که داری بهش فکر می‌کنی)

رویاهای انگلیسیم رو نمی‌تونم داشته باشم. چون موضوعی به نام پول رو ندارم. توی طراحی لباس اعتماد به نفس ندارم و از طرف دیگه این حجم از دیدن فشن‌شوها و درگیر بودن با ران وی ها باعث کلافگیم میشه. مریم 23 ساله تحمل خیلی چیزای رو دیگه نداره و صد البته از مگی خام 17 ساله که این وبلاگ رو تاسیس کرد خیلی خیلی فاصله گرفته. هنوز همون بوک ورم سابقه. هنوزم توی کتابفروشیا گم میشه و انگار یه تکه از قلب و روحش توی خیابون همیشه شلوغ و دود گرفته‌ی انقلاب زندگی می‌کنه. اما دیگه خبری از مریمی که رویای نویسنده شدن داشت نیست. حتی خبری از مریم نقاش، مریم خیاط و مریم طراح لباس هم نیست. این مریم که داره این کلمات رو می‌نویسه در سردرگمی محض می‌چرخه و تنها کار مفیدش یادگیری نرم افزارهای گرافیکی و زبان انگلیسی خوندنه.

یه زمانی رویای جاودانگی داشتم. دلم می‌خواست کاری کنم که در یک کتاب تاریخی اسمم ثبت بشه. اما انگار میل به جاودانگی رو هم در لابه لای روزایی که ازشون گذشتم جایی جا گذاشتمش. اما این موضوع دلیلی نمیشه که بگم از جاودانگی دیگه خوشم نمیاد. نه. جاودانگی هنوزم برای من موضوعی به شدت جالب و قابل توجه هستش. هنوزم این نفرین عجیب برام جالبه اما دیگه نمی‌دونم چطور می‌تونم جاودان باشم.

انی وی

دلم میخواست بعد از چند ماه یکم بنویسم.همین

کوک های ناتمام من...
ما را در سایت کوک های ناتمام من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : margarethaso بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 5 مهر 1401 ساعت: 22:02